روز چهارم

تموم شد ! کنکور! تا نتایج بیاد اگه بذارن می شه نفس کشید ....


 

اتاقم رو به نابه هنجار ترین شکل ممکن تغییر دکوراسیون دادم .یعنی الآن تختم وسط اتاقه ! ما بقی رو هم توضیح ندم بهتره ولی من دارم صفا می کنم و این مهمه ! اساسا خوبه که هیچ کس اعتراضی به این روش های مختلف چیدمان اتاق من نمی کنه ! هر چند اعتراض هم کنه یه جمله می شنوه : حریمه شخصیه دوست نداری وارد نشو !!!! 

 

 

داشتم به تو فکر می کردم ! به تو که هنوز اینجا را نخوانده ای ! داشتم فکر می کردم حسودی ام می شود .وقتی حتی به دوست داشتن کس دیگری فکر کنی چه رسد به اینکه دوستش داشته باشی ...... ولی تو نمی فهمی ! 

به خیلی چیزها فکر کردم .... همه می رسند به تو ! اما تو انگار فکر هایت می رسند به دیگران ! انگار راهی به من نداری .... انگار دیگر برایت نیستم .....

نظرات 2 + ارسال نظر
بامداد پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ

آره همینطوره.در مورد قسمت دوم که خوب چی بگم!ولی میفهمم،گاهی فکر میکنم کاش آدم هایی با چنین تجربه هایی به هم می رسیدند،دست کم،ولی انگار اونم نمیشه!تجربه های مشترک،هه...کدوم اشتراک؟اصلا چیز مشترکی هم پیدا میشه!؟

ولی در مورد قسمت اول...دو سال بود می خواستم یه ساعت بخرم نمی خریدم...تا بلاخره امروز رفتم خریدم...حالا با وجود همه عوارض جانبیش که باید تا اواخر ماه تحمل کنم ولی حس خیلی بهتری دارم!چه احمقانه!

عجیبه!گاهی با بدست آوردن چیزی راحت میشه آدم،ولی گاهی هم باید از دست چیز هایی راحت شد!و اگه منصفانه فکر کنیم انگار در نهایت هیچ کدوم از اون یکی راحت تر نیست...چه می دونم...گاد دم...

آشنا جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

چیه دختر .
انگاری دلتنگ یه چیزی هستی ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد